کتاب پوست در بازی (ترجمه کتاب Skin in the Game) از نسیم نیکولاس یک کتاب متفاوت است چونکه راجعبه اقلیت متعصب صحبت میکند که تا به امروز کسی درباره آنها حرف نزده است. نویسنده سراغ باورهای مشهور و قدیمی درمورد ریسک و پاداش، سیاست و مذهب، مبادلات مالی و مسئولیتپذیری شخصی میرود و آنها را به چالش میکشد.
گاهی نظر گروهی کوچک بر اکثریت حاکم است
بسیاری از افراد نمیتوانند درک کنند که چطور گروه اقلیت قادر است برای اکثریت مردم تصمیم بگیرد.
آیا میتوانید با مشاهده رفتار یک مورچه، متوجه شوید که کلونی مورچهها چطور رفتار میکند؟ به طرز شگفتآوری خیر. برای درک رفتار کلونی، باید خود کلونی را بررسی کنید.
جامعه انسانی هم بیشباهت به کلونی مورچهها نیست. برای همین مطالعه اجزای جامعه (افراد) الزاما باعث نمیشود که رفتار گروهی یک جامعه را درک کنید. به این دلیل که برهمکنش بین افراد است که رفتار جمعی را میسازد.
جالب اینجا است که همین رفتارهای بین فردی، از قواعدی ساده پیروی میکند که نتایج شگرفی در پی دارد. چیرهشدن اقلیت یکی از مثالهای جالب برای این شرایط است.
این مفهوم خاص، قانون اقلیت نامیده میشود و نشان میدهد که جوامع تقاضا برای کالاهای خاص را بر اساس خواست یک اقلیت انعطافناپذیر تطبیق خواهند داد. در این مورد اکثریت همیشه تصمیم نمیگیرند.
به عنوان مثال، ۷۰ درصد از گوشت بره وارداتی انگلستان از نیوزلند بر اساس استانداردهای حلال فرآوری میشود. این در حالی است که تنها ۴ درصد از جمعیت این کشور مسلمان هستند که این گروه اصلی خواهان گوشت حلال هستند.اکثریت اهمیتی نمیدهند، بنابراین اقلیت به آنچه میخواهند میرسند. با این حال، زمانی که اقلیت غالب شود، این موضوع میتواند به مشکل تبدیل شود، زیرا تهاجمیتر یا نابردبارتر رفتار میکند و دقیقاً به خاطر همین عدم تحمل است که چیزی را به اکثریت تحمیل میکند.
چیره شدن اقلیت
چیرهشدن اقلیت به شرایطی اشاره دارد که در آن تصمیمهای جمعیتی اندک و غیرمنعطف (مثلا تنها ۳ درصد از جامعه) بر ترجیحهای اکثریت مردم، تقدم داشته باشد.
چرا این اتفاق میافتد؟ چون در مثالهایی از این دست، اکثریت نسبت به اقلیت انعطافپذیری بیشتری دارد. غیرمسلمانان با خوردن گوشت حلال مشکلی ندارند. اما مسلمانان نمیتوانند گوشت غیرحلال بخورند. بنابراین برای فروشگاههای انگلیسی توجیه اقتصادی دارد که به تمام مشتریان خود گوشت حلال بفروشند تا هیچ قسمتی از بازار را از دست ندهند.
شاید این رفتار اقتصادی به نظر شما واضح بیاید. اما شرکتهایی که بهدنبال تغییر در رفتار مشتری هستند، معمولا چیرگی اقلیت را فراموش میکنند.
شرکتهای بزرگ کشاورزی مثل مونسانتو، مدتها است میکوشد مردم آمریکا را متقاعد کند که مصرف محصولات تراریخت هیچ اشکالی ندارد و این غذاها ناسالم نیستند. اما مونسانتو غافل است که کسانی که با خوردن محصولات تراریخت مشکلی ندارند، محصولات اصلاحنشده را به سادگی میپذیرند. اما برعکس این شرایط صادق نیست. بنابراین اگر تنها یک عضو از یک خانواده ۵ نفره با غذای تراریخت و اصلاح ژنتیکی شده مشکل داشته باشد، کل خانواده در هنگام خرید هفتگی سعی میکند محصولات اصطلاحنشدهای را بخرد که از نظر هزینه و طعم تفاوت چندانی با هم ندارند. در واقع هزینه میلیوندلاری در صنایع غذایی برای راضی نگاه داشتن اکثریت بیفایده است. عامل تعیینکننده همچنان عدمانعطاف گروه اقلیت خواهد بود.
اقلیت متعصب
اقلیت متعصب می تواند به دو شکل بر جامعه تاثیر بگذارد، اولا جامعه را به هنجار مورد علاقه خودش تسلیم کند، ثانیا ناظر ناآگاه را، به این نتیجه گیری غلط بیندازد که آن چه که در جامعه رخ داده، خواست اکثریت جامعه بوده است.
نویسنده این را هم اضافه میکند که تنها پیش نیاز موفق شدن اقلیت متعصب، پراکندگی جغرافیایی مناسب است، به طوری که در هر منطقهای از جامعه، بتوانند این هنجار را تحمیل کنند. کافی است که سه یا چهار درصد از هر روستا، شهر یا استان، از اقلیت متعصب پای کار تشکیل شده باشد. همین برای تبعیت کل جامعه از هنجار مدنظر کفایت می کند.
طالب، مثال های متعدد و جالبی می زند از همه گیر شدن جهانی خیلی از مسایل تاریخی و اجتماعی و اقتصادی که بر اساس قاعده ی اقلیت متعصب منطبق است، مثلا همه گیر شدن زبان انگلیسی. فرض کنید که در یک ملاقات اداری بین المللی، ۱۹ نفر به آلمانی مسلط باشند، و یک نفر آلمانی بلد نباشد. نتیجه اینکه جلسه به انگلیسی برگزار می شود.
نتیجه اینکه قاعده ی اقلیت متعصب، لزوما، به نتایج ناگوار ختم نمی شود. این قاعده برعکس، گاهی می تواند جامعه را در مسیر درست جلو ببرد. بر اساس قاعده ی اقلیت متعصب، برای پیش بردن یک جامعه، نیازی نیست که اکثریت آن جامعه مترقی باشند، تنها حضور یک اقلیت نخبه، که سرسختانه بر موضع درست پافشاری می کند برای پیش بردن جامعه به سمت مطلوب کفایت میکند.
نظرات